ستم ملی٬ مساله ملی٬ راه حل های ارتجاعی
على جوادى

طرح شعار ارتجاعی فدرالیسم از جانب نیروهای قوم پرست و پشتیبانی بخشهایی از هیات حاكمه آمریكا از این طرح در آینده تحولات سیاسی ایران زمینه ساز مباحث حاد و تعیین كننده ای در فضای سیاسی اپوزیسیون رژیم اسلامی شده است. تشدید تبلیغات ارتجاعی قوم پرستانه و ناسیونالیستی یك محصول این فضا است. بلند كردن پرچم و چماق "تمامیت ارضی" و مقابله با "تجزیه طلبی" محصول دیگر این كینه توزی و كشمكش قومی و ملی است. اگر این كشمكش فقط جدالی میان جریانات قوم پرست و ناسیونالیست بود٬ تاثیری بر زندگی و تحولات سیاسی جامعه ایران نداشت٬ صرفا منجر به تضعیف و حاشیه ای شدن جریانات ناسیونالیست میشد٬ امكان داشت با نشان دادن حقارت و ضد انسانی بودن این جدال از كنار آن رد شد. اما متاسفانه چنین نیست. این جدال در متن یك فضای سیاسی مساعد جهانی میتواند بشدت مخرب و دهشتناك شود. سئوال این است كه چگونه میتوان این فضا و جریانات را حاشیه ای كرد؟ چگونه میتوان جلوی تاثیرات مخرب و دهشتناك گسترش این تحولات ارتجاعی را گرفت؟ راه حل انسانی و متمدنانه برای مقابله با این فضا كدامست؟ برای بررسی از جنگ هویتهای كاذب٬ هویت قومی و هویت ملی٬ باید شروع كرد.

هویت قومی٬ هویت ملی : جنگ هویتهای كاذب
یك ركن پایه ای كشمكش قومی و ناسیونالیستی جنگ هویتهای كاذب ملی و قومی است. ملت یا ملیت اسم رمز جنگ میان ناسیونالیستهای عظمت طلب و ناسیونالیستهای قوم پرست است. صورت مساله از قرار این است كه یا هویت ناسیونالیسم ایرانی٬ "یك ملت یك كشور"٬ و یا اینكه هویتهای متفاوت قومی٬ "جامعه كثیر الملله" و نتیجتا هویتهای متفاوت قومی باید مبنای هویت مردم در ایران باشد؟! داریوش همایون در این جدال میگوید: "ما یك ملت ایران داریم با پیشینه دراز دفاع از یكپارچگی و استقلال ملی و این ملت میخواهد همچنان بماند". در طرف دیگر ناسیونالیستهای قوم پرست بر هویت متمایز "اقوام و ملل ساكن ایران" متشكل از كرد و عرب و بلوچ و آذری و . . . تاكید میكنند. یك طرف این جدال میكوشد هویت ملی ایرانی و طرف دیگر میكوشد مردم را بخش بخش كرده و هویتهای قومی را به آنها حقنه كند.

بحث پیرامون این هویتها و نشان دادن پوچی و كاذب بودن این "جدال هویتی" صرفا یك بحث تجریدی پیرامون مقولاتی فلسفی و آكادمیك نیست. بحثی زمینی است و نتایج مادی و عینی عمیقی به دنبال خواهد داشت. متاسفانه در دوران اخیر این جدال میتواند ابعاد بسیار خونباری بخود بگیرد. تاریخ معاصر این جدالها حتی در قلب اروپای متمدن چیزی جز اعدامهای دسته جمعی٬ گورهای دسته جمعی و پاكسازیهای خونین قومی نبوده است. برای غلبه بر تعلقات ناسیونالیستی و قومی و حاشیه ای كردن این جریانات باید در عین حال دست به ریشه فكری و فلسفی این جریانات برد. باید پوچ بودن مبانی پایه ای این تقسیم بندیها را نشان داد. اما چرا تقسیم انسانها و مردم علی العموم به ملتها و یا ملیتها اقدامی ارتجاعی است؟ كلا به مقوله ملت و ملیت چگونه باید برخورد كرد؟ این كشمكش چه جایگاهی در این جدال خونین ناسیونالیستی بر سر هویت مردم دارد؟

واقعیت این است كه مقوله ملت و یا ملیت مقولاتی اسطوره ای و اساطیری و غیر قابل تعیین هستند. نه تفاوتهای بیولوژیك و طبیعی انسانها مبنای تعریف ملت و یا ملیت است و نه تعاریف بدست داده شده تا كنونی قابل دفاع و دارای مبنای علمی هستند. نه مردم ساكن جغرافیای ایران را میتوان به "اعضای ملت ایران" و یا "عناصر ملیتهای مختلف ساكن ایران" تقسیم كرد. مردم ساكن ایران مانند مردم ساكن سایر جغرافیای سیاسی موجود انسانند. نه كرد اند٬ نه بلوچ اند٬ نه عرب اند و نه فارس. انسان اند. جهان مجموعه رنگین كمانی از ملتهای مختلف با هویتهای گوناگون نیست. این تقسیم بندیها مستقل از اینكه از كدام سو بكار گرفته شود٬ تقسیم بندیهای كاذب و ضد انسانی هستند. اقدامی است ارتجاعی برای ایجاد شكافهای قومی و ملی میان مردم و تحكیم حاكمیت طبقه سرمایه دار بر جامعه. چرا؟ برای بررسی از پایه ای ترین مقوله در این جنگ یعنی ملت آغاز میكنیم.

برای پی بردن به پوچ بودن مقوله ملت یك سئوال ساده كافی است. ملت چیست؟ این سئوال جوهر تناقضات  و معضلات این مفهوم ناسیونالیستی را روش میكند. به قول منصور حكمت (ملت٬ ناسیونالیسم و برنامه كمونیسم کارگرى٬ نوامبر ۱۹۹۴) تا زمانیكه پرسیده نشده است گویی پاسخش روشن و داده شده است. ملت چیست؟ تعاریفی كه ایدئولوگهای ناسیونالیست٬ چه چپ و چه راست٬ از قضیه ارائه میدهند عمدتا بر فاكتورهایی مانند اشتراك در زبان٬ سرزمین٬ تاریخ و آداب و رسوم و اقتصاد سیاسی واحد را در بر میگیرند. اما این تعاریف و یا هر زیر مجموعه آن به سادگی در مقابل واقعیات ابژكتیو نادرستی علمی و غیر واقعی بودن خود را نشان میدهد.

ملت٬ بخشی از مردم نیست كه به زبان واحدی تكلم میكنند. مردم انگلیس و آمریكا و بخشهای وسیعی از هندوستان و یا مستعمرات سابق انگلیس به زبان واحدی تكلم میكنند. اما كمتر ناسیونالیست دو آتشه ای حاضر است تعریف ملت انگلیسی را به مردم ساكن هندوستان و یا ساكنین مستعمرات سابق این كشور در آفریقا تعمیم دهد. نه تنها "ملتهای" چند زبانه بسیارند٬ از جمله "ملت ایران" در تعریف ناسیونالیستهای عظمت طلب٬ بلكه زبانهای "چند ملیتی" نیز در جهان بسیار یافت میشوند. آن شاخه هایی از ناسیونالیسم٬ ناسیونالیسم قومی٬ كه عمدتا زبان مشترك را مبنای هویت بخشهای مختلف مردم قرار میدهند٬ بسادگی غیر علمی بودن این تلاششان روشن میشود.

اشتراك در سرزمینهایی كه مورد زیست بوده اند نیز كمكی به حل مساله و ارائه تعریفی عینی از مقوله ملت نمیكند؟ در طول تاریخ مردم منتسب به ملتهای مختلف در سرزمینهای مشتركی زندگی كرده اند. بسیاری از جنگهای قومی و ملی نیز بر سر تعیین حدود و ثغور سرزمینهای مورد ادعای طرفین بوده است. نمونه ها بسیارند. ادعای "ملت یهود" بر سرزمینهای پیرامون اورشلیم یك نمونه زنده و برجسته این كشمكشهاست.

اقتصاد مشترك و پیوندهای اقتصادی نیز چاره ساز نیست و نمیتواند مبنایی برای تفكیك و بخش بخش كردن انسانها به "ملتها و یا ملیتهای" متفاوت باشد. تا آنجا كه به نظام سرمایه داری و مقولاتی ازجمله اقتصاد مشترك و بازار اقتصادی واحد بر میگردد٬ این مفاهیم بدون وجود دولت واحد قابل تبیین نیست. و چنانچه ملتی توانسته باشد دولت واحد و خودی را شكل داده باشد٬ آنوقت ارجاع به مقوله خود ملت از پیش زائد و غیر لازم است و نمیتواند مبنای تبیین ملت واقع گردد. بعلاوه اقتصاد انتگره و بهم پیوسته سرمایه داری جهانی و روند گسترش جهانی سرمایه داری این مفاهیم را كاملا سوبژكتیو و غیر واقعی میكند. به اعتباری جهانی شدن سرمایه باید زمینه های وجود ملت را نیز بنا به تعریف خود ناسیونالیستها از بین ببرد.

تاریخ و روحیات مشترك و یا كاراكتر فرهنگی و اخلاقی مشترك نیز بجای كمك به حل مساله برعكس كار ایدئولوگهای ناسیونالیست را مشكل تر میكنند. اخلاقیات و فرهنگ مشترك به شدت اختیاری و تعابیری دلبخواهی و غیر قابل تعیین هستند. معیارهای روحیات مشترك فرهنگی عینی چیست؟ شاخص ها كدامند. این مقولات به شدت ذهنی و دلبخواهی هستند. از طرف دیگر تلاش برای تعریف مقوله ملت با مفاهیمی از جنس اخلاقیات و یا فرهنگ مشترك تلاشی كاملا ضد علمی و وارونه است. اگر فرهنگ و كاراكتر و اخلاق مشترك محصول وجود و سوخت و ساز یك ملت است نتیجتا  تلاش برای اثبات مقوله ملت بر مبنای اخلاق و فرهنگ مشترك فرض گرفتن وجود ملت و توضیح آن بر مبنای علائم و بروزات وجود آن است.

پروسه تعریف مقوله ملت یك پروسه علمی و متكی به علوم دقیقه نیست. یك تلاش سیاسی و ایدئولوژیك است. واقعیت این است كه ملت و هویت ملی محصول طبیعت یا تقسیم بندیهای واقعی و قابل تبیین میان مردم از جمله تقسیمات بیولوژیك و یا نژادی و یا زبانی نیستند. محصول تلاش نیروهای رنگارنگ ناسیونالیستی هستند. تاریخ معاصر این امكان را به ما داده است كه شاهد خلق "ملتهای" مختلف از یك سو و از سوی دیگر شاهد از بین رفتن "ملتهای" دیگر باشیم. ملت نامیده شدن بخشهایی از مردم یك وظیفه هویتی و همیشگی نیروهای رنگارنگ ناسیونالیسم است. و در طول تاریخ بعضا موفق شده اند این هویت را علیرغم غیر واقعی و كاذب بودن به باور بخشهای وسیعی از مردم تبدیل كنند. بطوریكه بخشهایی از مردم خود را با این هویتهای كاذب و ارتجاعی بیان و تعریف میكنند. سهم ناسیونالیسم در این میان خلق یك ملت در ذهن بخشهایی از جامعه است. خالق یك ملت نه طبیعت و تكامل طبیعی انسانها بلكه ناسیونالیسم و جریانات ناسیونالیستی است. هویت ملی و ناسیونالیستی همانند هویت مذهبی و باورهای مذهبی تماما خرافی و ضد علمی است. (برای بحث بیشتر پیرامون این مقوله رجوع كنید به منصور حكمت: ملت٬ ناسیونالیسم و برنامه كمونیسم كارگری٬ نوامبر ۱۹۹۴).

اما چه اهداف زمینی و مادی و سیاسی در پس این هویت تراشی كاذب برای بخشهای مختلف مردم دنبال میشود؟ یك هدف همیشگی ناسیونالیستها در پی تلاش برای شكل دادن به ملت٬ ایجاد "هویت ملی و یا اراده و منفعت ملی" است. ملت از قرار موجودیتی است كه در فرای تقسیم بندیهای طبقاتی موجود در جوامع قرار میگیرد. هم كارگر است. هم بورژوا. هم استثمار میشود و هم استثمار میكند. و به همین اعتبار از قرار دارای بار سیاسی و طبقاتی خاصی نیست. و به همین اعتبار میتوانند مدعی صاحب حق برای ایجاد دولت٬ صاحب تشكیل كشور مستقل و یا صاحب سرنوشت مشترك و واحدی باشد. بنا به این تعاریف ناسیونالیستی آحاد یك "ملت"٬ مجزا از تقسیم بندیهای طبقاتی غیر قابل انكار هر جامعه ای٬ دارای منافع مشترك اقتصادی وهویت مشترك یكسانی هستند. بنا به این تقسیم بندیها بسادگی حاكمیت ملی و حاكمیت ناسیونالیستها با حاكمیت آحاد آن "ملت" یكی تلقی میشود. این منفعت زمینی تلاشی برای حقنه كردن هویتهای كاذب ملی و قومی بر مردم است. تمام قدرت و هنر ناسیونالیسم در این است كه با انكار منافع متضاد طبقاتی میتواند هویتی به اصطلاح مشترك را مبنای حاكمیت و دولت و سازمان سیاسی و اقتصادی جامعه قرار دهد. هویت ملی مبنای استراتژیك ناسیونالیسم در سازماندهی دولت طبقاتی و ملی است.

اما جنگ و جدال ناسیونالیستهای رنگارنگ جنگی بر سر تعاریف ضد علمی و خود ساخته نیست. بار و منفعت زمینی و اقتصادی و سیاسی خاصی و همانطور كه بخشهای پیشین این مطلب اشاره كردیم ثمرات خونبار و هولناكی به دنبال خواهد داشت. جنگی بر سر سهم بری از قدرت سیاسی و نتیجتا سهم بری از ارزش اقتصادی تولید شده توسط كارگر در جامعه است. ناسیونالیسم عظمت طلب با انكار سهم بری سایر بخشهای بورژوازی بومی كه بر طبل قومی گری میكوبند٬ میكوشد موقعیت انحصاری و ویژه خود را حفظ و تامین كند. در طرف دیگر جدال ناسیونالیستهای قومگرا میكوشند با رجوع به پیشینه ای از نابرابری و ستم در جامعه حق و حقوقی برای خود و به عبارت دیگر برای "بورژوازی خودی" دست و پا كنند. یكی از نتایج مخرب هویت ملی و ناسیونالیسم ضدیت با اصل اصالت انسان است. تلاش برای حقنه كردن هویت قومی و ملی بر بخشهایی از مردم سنگ بنا و تخته پرش رو در رو قرار دادن انسانها بر مبنای قومیت و ملیت و راه اندازی جنگهای قومی و ملی است. ناسیونالیسم و هویت ملی با اصل اصالت انسان در تناقض است. ناسیونالیسم منجر به تكه تكه كردن طبقه كارگر است. كارگری كه خود را كرد و فارس و بلوچ میداند ابتدا به ساكن سر خود را برای پذیرش یوغ بردگی و اسارت ملی خم كرده است.

افشا و نقد ناسیونالیسم٬ از هر جنس و شاخه ای٬ و نشان دادن منافع اقتصادی و سیاسی نهفته در تلاش برای خلق هویتهای قومی و ملی خرافی و رو در رو قرار دادن بخشهای مختلف مردم توسط ناسیونالیستها یك وظیفه دائمی جنبش كمونیسم كارگری است. نشان دادن ماهیت ضد انسانی این تلاشها یك وظیفه همیشگی ماست.

ستم ملی : راه حل های ناسیونالیستی
اگر افشاء و نقد هویتهای كاذب قومی و ملی یك وظیفه دائم و همیشگی كمونیسم كارگری است٬ تلاش برای رفع تبعیض و نابرابری و ستم بر حسب تعلق و یا انتساب مردم به ملیتهای مختلف یك ركن دیگر و همیشگی مبارزه كمونیستی است.

یكی از نتایج كریه و زشت رقابت و كشمكش ملی و ناسیونالیستی تبعیض و ستم ملی است. انسانهایی كه صرفا بخاطر تعلق كاذب به ملت و ملیتی دیگر مورد ستم و تبعیض قرار میگیرند. از كودك و سالمند٬ بدون اینكه الزاما عملی مرتكب شده باشند و یا خود بدانند كه عملی مرتكب شده اند كه "مستوجب مجازاتی" باشد از بدو تولد تا روز پایانی زندگی مورد تحقیر و تبعیض و مجازات قرار میگیرند. ستم ملی یك مجازات دسته جمعی است. كریه و ضد انسانی است.

این ستم و نابرابری ریشه در رقابتها و كشمكشهای تاریخ معاصر بورژوازی دارد. شكل گیری دولتهای بورژوایی در بسیاری از موارد همراه با اعمال تبعیض و نابرابری علیه "ملت اقلیت" و یا به اصطلاح "ملتهای فرودست" ساكن در جغرافیای یك كشور معین بوده است. كشورهایی كه بر مبنای قرار دادن هویت و كاراكتر ملی داده شده ای در ساختار دولت و نظام سیاسی جوامع شكل گرفته اند٬ اساسا دارای چنین ویژگی های هستند. ستم سیستماتیك ملی اساسا نتیجه و محصول ملی تعریف كردن دولت و فلسفه قدرت دولتی در جامعه است. زمانیكه ناسیونالیسم "ملت بالا دست" و به اصطلاح ملت تشكیل دهنده دولت بورژوایی هویت ملی را به ركنی از اركان قدرت دولتی و ابزاری برای تامین برتری ملی تبدیل میكند در نتیجه ستم و تبعیض ملی یكی از نتایج زشت و كریه چنین سیاستی خواهد بود. ملت ایرانی نتیحه تلاش ناسیونالیسم ایرانی برای ایجاد كشوری واحد در دوران پهلوی است. نابرابری در برخورداری از امكانات اقتصادی و اجتماعی یكی دیگر از جنبه های ستم ملی در جوامع طبقاتی موجود است.

ستم ملی در تاریخ معاصر ایران با شكل گیری دولت بورژوایی همراه و مترادف بوده است. ظهور و عروج دولت استبداد رضا شاهی٬ قرار دادن هویت ناسیونالیسم ایرانی در بطن ساختار دولتی و سركوب جریانات ناسیونالیستی قومگرا و اجباری كردن زبان فارسی در سیستم آموزشی و اداری جامعه بخشی از پروسه استقرار دولت مركزی مستبد و عظمت طلب در ایران بوده است. چماق "تجزیه طلبی و حفظ تمامیت ارضی" یك ابزار و اهرم مهم تبلیغاتی ناسیونالیسم عظمت طلب در سركوب مطالبات و حركتهای سیاسی جنبشهای ناسیونالیستی در گوشه و كنار ایران بوده است. این میراثی است كه رژیم اسلامی نیز از آن بهره برده است.

اجباری بودن زبان فارسی بمثابه زبان آموزشی و اداری جامعه یك ركن دیگر این ستم ملی در ایران است. اجباری بودن زبان فارسی در عین حال یك ابزار ناسیونالیسم ایرانی برای حفظ برتری ملی و یك شرط سوخت و ساز اقتصادی در جامعه و تشكیل بازار داخلی سرمایه داری و تسهیل كننده مبادلات اقتصادی و تجاری در نظام نوپای سرمایه داری در ایران بوده است.

راه حل های ناسیونالیستهای قومی برای رفع ستم ملی متنوع و گوناگون است. این راه حل ها تا كنون از خودمختاری فرهنگی و اداری٬ تشكیل حكومتهای فدرال قومی٬ و یا جدایی و تشكیل دولت مستقل ملی را در بر گرفته است. در دوران اخیر و با توجه به تحولات بین المللی پس از سقوط بلوك شرق٬ قراردادن نوع معینی از ناسیونالیسم و آن هم عمدتا ناسیونالیسم قومی به عنوان شالوده ایدئولوژیك حكومتهای نو پا و طرح فدرالیسم قومی در صدر این راه حل ها قرار گرفته است. در مركز این طرحهای ناسیونالیستی برای رفع "ستم ملی" در ایران بحث "جامعه كثیر الملله" قرار دارد. "چپ ترین" این جریانات ناسیونالیستی معتقدند كه قدم اول در حل مساله ملی پذیرش هویت قومی در جامعه و قبول جامعه ایران به مثابه كشور در برگیرنده "ملل و اقوام" مختلف است. تلاش برای حقنه كردن و ابدی كردن هویت ملی و قومی یك ركن پایه ای سیاست ارتجاعی ناسیونالیسم "ملت فرودست" است.

طرح خود مختاری و اتونومی كه مدتها از جانب ناسیونالیستهای قومی بعنوان طرحی برای پاسخ دادن به ستم ملی دنبال میشد٬ اساسا یك طرحی ارتجاعی برای اداره جامعه در سطح محلی است. بر خلاف تبلیغات ناسیونالیستهای قومی اتونومی و خودمختاری به معنای "بسط پایه های دمكراسی" و اقدامی ریشه ای بمنظور رفع تبعیض و نابرابری در سطح و ابعاد سراسری در كل كشور نیست. ایده خود مختاری كه متضمن حفظ چهارچوب واحد كشوری است با قرار دادن هویت قومی و ملی در سیاست و فلسفه "حكومت محلی" نسخه ای برای تعبیه كردن شكاف و نابرابری میان مردم و ابدی كردن این شكاف در پایه ای ترین سطوح جامعه است. خود مختاری اگر چه ممكن است رابطه ملت بالادست با ملت فرودست را دگوگون كند٬ و تبعیض علیه "ملت فرودست" را در منطقه خود مختار كاهش دهد٬ اما در سطحی گسترده تر و سراسری تر در كشور یك رابطه نابرابر و تبعیض آمیز را میان مردم منتسب به ملیتهای مختلف در جامعه شكل و سازمان و نهادینه میكند. این طرحها جامعه را به ملیتها تقسیم كرده و هر تقسیم انسانها به اجزاء قومی و ملی متضمن برقراری شكاف و رو در رویی در جامعه بر مبنای این هویتهای كاذب و جعلی است. مساله این است كه نفس ایجاد هر حكومتی٬ چه محلی و چه سراسری٬ بر مبنای هویت قومی و ملی در واقع به معنای زیر پا گذاشتن حاكمیت و حقوق شهروندان و محدود كننده حقوق مدنی و انسانی در جامعه در سطحی پایه ای تر است. خودمختاری و اتونومی طرحی برای سهم بری ناسیونالیسم قومی و بورژواهای محلی از قدرت و سرمایه انباشته شده در جامعه است.

از طرف دیگر فدرالیسم نیز نسخه ای عمیقا ارتجاعی و بمراتب ضد انسانی تر از طرح های خودمختاری و اتونومی در پاسخ به ستم و تبعیض ملی در جامعه است. فدرالیسم یك سیاست و طرح ارتجاعی برای آینده تحولات سیاسی ایران است. نه فقط متضمن هیچ درجه ای از گسترش آزادیهای سیاسی و مدنی مردم نیست بلكه طرحی اساسا ارتجاعی و ضد مردمی و متضمن تحمیل عمیقترین عقبگردهای فرهنگی و سیاسی و فكری در جامعه است. فدرالیسم قومی تعبیه كردن هویت قومی و ملی را به تمامی شئون حاكمیت در بخشهای مختلف جامعه بسط داده و به این اعتبار به ابعاد ضد انسانی خودمختاری و اتونومی ابعادی سراسری و همگانی می بخشد. فدرالیسم قومی به لحاظ عملی زمینه ساز خونبارترین كشمكشهای قومی و ملی در سطح كشور است. هر نوع تلاش برای تقسیم بخشهای مختلف جغرافیای ایران بر مبنای قومیت بدون تردید منجر به یك جنگ و كشمكش خونین قومی خواهد شد كه ابعاد آن حتی قابل مقایسه با فاجعه یوگسلاوی و پاكسازیهای قومی و نژادی نخواهد بود.

واقعیت این است كه راه حل های ناسیونالیستی برای رفع ستم ملی تماما ارتجاعی و ضد انسانی هستند. وجود ستم ملی در جامعه توسط جریانات و جنبش های اجتماعی متفاوت میتوانند به سرانجامهای كاملا متفاوتی منجر شوند. راه حل ناسیونالیستی از هر سو٬ چه ناسیونالیسم "ملت بالا دست" و چه ناسیونالیسم "ملت فرو دست"٬ متضمن تداوم نابرابری و شكاف بر حسب تعلقات كاذب ملی و قومی در جامعه است. به قول منصور حكمت "مساله ملی محصول ناسیونالیسم است. اما راه حل آن بارها به دوش سوسیالیسم كارگری قرار میگیرد." *